به یاد شهید میر علی اکبر رضوی و پدر بزرگوارشان(نویسنده دکتر علی میرزا محمدی)

 

شهید میرعلی اکبر رضوی

تقدیم به دیار ینگجه یارانمش یکانات

دیدار از روستاهای دور افتاده بخش یامچی موضوعی جذاب برای حقیر بوده است که تاکنون چندین بار به واسطه  عضویت داوطلبانه و عامدانه در صندوق سیار اخذ رای محقق شده است.در یکی از این دیدارها در روستای ینگجه یارانمش دهستان یکانات در دامنه تپه ای کم ارتفاع  نگاهم به مزاری افتاد که  ناخواسته من و همراهانم را به سوی خود می کشید.

در این مزار شهیدی عزیز و بزرگوار به نام  میر علی اکبر رضوی آرام گرفته بود.پدر بزرگوارش میر سلیمان با حجب و حیای عجیبی از ما پذیرایی نمود.پیرمرد با آن کلاه نمدی و سکوت باشکوهش با چند تن از همراهان خود که ظاهرا" فرزندانش بودند در روستایی دورافتاده که داشت خالی از سکنه می شد ابهت توخالی شهرنشینی را به سخره گرفته بود.

آرام به احترام شهید در کنار مزارش نشستیم.باد هو هو می کرد  و پرچم سه رنگ ایران در بالای مرقدش آرام و قرار نداشت و با شدت می رقصید.صدای بع بع  گوسفندان با صدای باد در هم پیچیده بود و عطر یاد عزیزی که در جانمان بود مستمان کرده بود.


میر علی اکبر که در سال 1342 در این روستای پنج خانواری و محروم دیده به جهان گشوده بود برای ادامه تحصیل مجبور بود به روستای یکان کهریز برود.دوره دبیرستان را در هنرستان صنعتی خوی خوانده بود و تحصیلات خود را تا کاردانی رشته فنی ادامه داده بود.اما سید ما در دانشگاه جنگ و جبهه استاد شده بود! او در تاریخ 3 مرداد 1364 در جنوب آبادان به شهادت رسید و اکنون در زادگاهش در روستایی دورافتاده آرامیده است.
اما زندگی این شهید برای من الهام بخش داستان کوتاهی بود که با نام مهمان فانوس ها نوشتم و آن را در نشریه باغچه بان چاپ کردم و به روح آن شهید تقدیم کردم.این داستان به زندگی پدر شهیدی می پردازد که در روستای دورافتاده  نزدیک منطقه شکار ممنوع زندگی می کند.دو شکارچی غیرقانونی با وساطت این پدر از بازداشت ماموران رها می شوند.این دو موقع بازگشت به صورت اتفاقی در دامنه کوه عکس سه در چهار کوچکی از فرزند شهید آن پیرمرد پیدا می کنند.چند روز بعد  موقع غروب، آن دو شکارچی در حالیکه قاب عکس بزرگی از آن شهید به همراه دارند به روستا بر می گردند.روستاییان که از دیر کردن پدر شهید نگران شده اند فانوس به دست برای پیدا کردنش راهی دشت می شوند.
در صحنه پایانی داستان قاب عکس بزرگی از شهید به همراه پدر و فانوس هایی به تصویر کشده شده است  که در دستهای مردم روستا عکس شهید را همراهی می کنند.

شاید من در اشتباه بوده ام که قاب عکس شهید را مهمان فانوس ها تصور کرده ام.شاید این نور مال آنعکس شهید بود و فانوس ها خودشان میهمان آن نور بودند.این عکس شهید نبود که در این داستان از عکس 3*4 به عکس بزرگی ارتقا یافته بود بلکه آتش محبت پدر شهیدی بود که بر جان دو شکارچی غیرفانونی افتاده بود و خود آنها را به دام محبتی ناشناخته انداخته بود.شکارچیانی که خود شکار محبت پیرمردی روستایی در دل کوهسانی دور شده بودند!  

اسامی شهدای سرافراز یکانات


آنان که رفتند کارحسینی کردندوآنان که ماندندبایدکارزینبی کنند.

اسامی شهدای سرافرازیکانات

1ـ میرلطیف غیبی(مفقودالاثر)2ـ گرزعلی محمدزاده(مفقودالاثر)3ـ شورالدین پیری(مفقودالاثر)4ـ سرگرد میرجعفر رضایی (مفقودالاثر) 5ـ احمدمحمدی 6ـ میررحیم یکان کهریزی7ـ معصوم جعفری 8 ـ میرقربان بهادری9ـ میکاییل آفتاب10ـ سیدرضارستمی 11ـ اژدرحیدری12ـ رحمان خدابخشی13ـ میرابوطالب جامعی14ـ میرعلی اکبررضوی15ـ چنگیزبرگشادی 16ـ ابراهیم مظاهری17ـ حسن جانجانی18ـ علی اصغرآهنگری19ـ اسرافیل حقی20ـ پرویزنوری21ـ قادرحسن زاده22ـ قربانعلی شیخلو23ـ حسن حسن بگلو24ـ علی میرزالو25ـ حسن ولی محمدی 26ـ محبوب شیخ لو27ـ حسین عراقی28ـ محمد صادق حصاری29ـ میر اژدر غیبی 30ـ میر هادی غیبی31ـ غفار یادگاری32ـ میر علی یادگاری33ـ میر عزیز ذاکری 34ـ میر حسین ذاکری35ـ میر نادر حمزه لو 36 ـ میر مصیب هاشمی37ـ حکمعلی پیری38ـ اسفندیار پیری39ـ میر حسین حسینی 40ـ مظفر جنگی41ـ پرویز نعمتی42ـ محبوب عراقی43ـ شهرود برجلو44ـ عبد اله جامعی

*روحشان شاد ویادشان گرامی باد.*

زندگی نامه شهید میر علی اکبر رضوی

شهید میرعلی اکبر رضوی فرزند مرحوم میرسلیمان درسال1342 درروستای پنج خانواری ینگجه یارانمیش ازتوابع دهستان یکانات دیده به جهان گشود.این شهید راه حق تاپایان دوره ابتدایی دریکان کهریز تحصیل نمود ودوره ی دبیرستان را درشهرستان خوی درهنرستان صنعتی به پایان رساند وتحصیلات خود راتا فوق دیپلم فنی ادامه داد . ایشان ازلحاظ درسی محصل ممتازی بود.

این شهید بزرگوار ازکودکی درانجام تکالیف دینی دقیق بود ودربین دوستان به ایمان ، صداقت،ادب ومتانت معروف بود.ایشان چون درروستای محروم بزرگ شده بود علاقه شدیدی به محرومان جامعه داشت و خدمت به محرومان ومستضعفان راعبادت بزرگی می شمرد.

ایشان درایام تعطیلی مدارس درجمع اعضای خانواده حاضر شده ودر کارهای کشاورزی ودامداری به اعضای خانواده کمک می کرد.با این که خانواده اش به ایشان درانجام کارهای کشاورزی نیاز داشتند این شهید وقتی احساس کرد درخطوط مقدم جبهه به حضورش نیاز است پا به راه خدمت مقدس سربازی نهاد وپس از طی آموزش های نظامی درتهران به منطقه عملیاتی آبادان اعزام گشت ومشغول انجام وظیفه شد.

ادامه نوشته

شهید میر جعفر رضایی

سرگرد شهید میر جعفر رضایی فرزند میری در سال 1326 در روستای یکان کهریز دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در این روستا به پایان رساند و بقیه ی تحصیلاتش را در تهران سپری نمود و دیپلم خود را در رشته ی ریاضی و فیزیک اخذ کرد و سپس وارد دانشکده ی افسری شد و پس از گرفتن مدرک لیسانس با درجه ی ستواندومی به جرگه ی افسران ارتش پیوست.

ایشان حکم خدمت در رکن یکم (اطلاعات) ارتش را دریافت کرد ولی به دلیل عدم قبول این حکم از طرف رژیم شاهنشاهی ، بازداشت شد. ایشان چون با عطوفت با مردم رفتار می نمود چنین حکمی با روحیات او سازگار نبود تا جایی که از طرف فرمانده ارشدشان به اعدام تهدید شد.

ادامه نوشته

زندگی نامه شهید گرزعلی محمد زاده

شهید گرزعلی محمدزاده فرزند اسرافیل در سال 1343در روستای یکان کهریز دیده به جهان گشودوتحصیلات خود را تا پایان سوم راهنمایی ادامه دادوسپس در اوج مبارزات انقلاب علیه رژیم طاغوت فعالیت نمود به طوری که در پخش اعلانیه های حضرت امام(ره)مخصوصا در یکان کهریزبه همراه دیگر دوستانش نقش به سزایی داشت.

ایشاناز زمان تشکیل پایگاه مقاومت در یکان کهریز به طور جدی فعالیت می نمود و بیشترین تلاش خود را به امور فرهنگی معطوف می داشت.

ایشان با وجود کمی سن فرمان امام عزیز را لبیک گفت وبرای دفاع از وطن عزیز ایران و حفظ انقلاب عازم جبهه های حق علیه باطل شد .این شهید والا مقام در نامه ای که از جبهه ی جنوب به دوستان خود در پایگاه مقاومت ارسال کرده بودخطاب به ایشان چنین نوشته بود:

ادامه نوشته

زندگی نامه شهید مظفر جنگی



زنده یاد شهید مظفر جنگی در سال 1317 ه.ش در دیار علم و فرهنگ یکان کهریز در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. دلیری و شجاعت و وطن پرستی وعلاقه به شرکت در هیئت های عزاداری و مراسم های مذهبی در سوگ سیدالشهدا و ائمه اطهار از همان دوران کودکی در ایشان متبلور بود. پس از سپری کردن دوران کودکی از طرف ریش سفیدان به عنوان سر دسته هیئت عزاداران طایفه ی اوغوزلو و حمزه لو درنظم و زینت بخشیدن  به این هیئت عزاداری  تلاش فراوانی نمود به طوری که ایشان در تشکیل هیئت از اولین روز های ماه محرم اهتمام بسیار داشت.

اهل مسجد و منبر ، عزاداران و عموم مردم به این شهید بزرگوار به خاطر فعالیتشان در اداره ی هیئت احترام خاصی قایل بودند و سخنان و گفته های ایشان را ارج می نهادند و حاصل فعالیت ایشان در نظم و اجرای بهتر عزاداری مشهود بود.

ادامه نوشته

زندگی نامه شهید میررحیم یکان کهریزی

شهید میررحیم یکان کهریزی فرزند میر فتح اله درسال 1328 در روستای یکان کهریز به دنیا آمدو تا ششم ابتدایی در همین روستا به تحصیل پرداخت.چندمدتی در شهر خوی ماندگار شده بود که گاه گاهی  تظاهراتی علیه شاه در این شهربرپا می شد.ایشان در یکی از تظاهرات های انقلابی از ناحیه دست چپ مورد اصابت گلوله واقع شد.بهد از پیروزی انقلاب به هسته های مقاومت پیوست ودر پاسداری از وطن عزیز به کردستان اعزام گشت.

ایشان چنان که اهالی روستا می دانند فرد شجاع ونترسی بود وچنان که می گویند پس از نشان دادن رشادت های فراوان در منطقه ی محمد شاه نقده در تاریخ 8/8/59به دست منافقان شربت شهادت نوشید.پیکر مطهر این شهید ،در زادگاهش یکان کهریزبه خاک سپرده شد.

شهید معصوم جعفری

شهید معصوم جعفری فرزند ولی در سال 1344در یکان کهریز چشم به جهان گشود وعشق به جبهه به او مجال نداد تا بیشتر از سوم راهنمائی تحصیل کند لذا پس از ترک تحصیل راهی خطوط مقدم جبهه گردید و پس از آشنایی بااصول نظامی گری به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد .

معصوم از کودکی به مسائل شرعی معتقد بوده و ضمن شرکت در مسجد ومنبر به تکالیف دینی خود عمل کرده وبه دوستان خود هم سفارش میکرد که در راه درست اسلام حرکت کنند ،او که در محیط خانه و محله دارای برخوردی بسیار ملایم و با عاطفه بود از عزّ و احترام قابل توجهی برخوردار بودونسبت به دوستان دیگرش یک برتری نسبی دراو دیده می شدکه همان برازندگی اخلاقی او بود.

ایشان با اینکه قبل از انقلاب سن چندانی نداشت ولی درپخش اعلامیه حضرت امام نقش عمده ای را ایفا می کرد وبعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در تمام صحنه ها حاضر بودوتا لحظۀ  شهادت دست از جانفشانی برای تداوم انقلاب بر نداشت .او چندین مورد به صورت داوطلبانه در جبهه ها حضور به هم رسانید و چندین مورد هم به افتخار مجروحیّت نائل آمد ولی این جراحات نتوانستند مانع ادامۀ راهش باشند .

میگویند در اعزام آخر وقتی معصوم می خواست از خانواده خداحافظی کند ، با حالت روحی خاص وغیر قابل توصیف از خانواده خداحافظی نمود بالحنی که حاکی از اطمینان درونی بود از خانواده حلالیّت طلبید و گفت «...«احتمال دارد این سری برنگردم »...» .

ایشان از علاقه مندان حضرت امام بود ودر نامه هایش خانواده را برای دعای به حضرت امام سفارش می کرد :«...«به مادرم بگوئیدکه هیچ غصه ای به دل راه ندهیدکه خداوند با رزمندگان اسلام است ...»

شهید معصوم جعفری بـاآگاهی و علاقۀ زیاد در خطوط مقدم جبهه بـه ایثارگری پرداخت  و دل طپنده اش در تاریخ 25/4/1363در پاسگاه زید جنوب از تپیدن باز ایستاد وروح پر فتوحش به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش پس از تشیع پر شکوهی توسط امت همیشه در صحنه شهرستان مرند در زادگاهش به خاک سپرده شد .

شهید حسن جانجانی

شهید حسن جانجانی فرزند مهدی در تاریخ 1340در روستای یکان علیا چشم به جهان گشود و تا پنجم ابتدائی را در زادگاهش به تحصیل پرداخت و پس از ترک تحصیل در کنار خا نواده به کارهای زارعی مشغول شد . او که اهل هیئت های مذهبی بود ،علاقه وافری به انجام فرایض دینی داشت و همیشه در یاری رساندن به ضعفا و فقرا پیش قدم بود .

همزمان با ایام جوانی «حسن» انقلاب به پیروزی رسید و او از همان اوائل انقلاب از جملۀ کسانی بود که هیچ وقت  صحنه را خالی نگذاشت و همیشه در صحنه انقلاب حاضر و آماده بود .

شهید جانجانی ارادت فراوانی به اهل بیت عصمت و طهارت داشت و عاشق عزاداری ابا عبداله الحسین بوده با کتب نوحه و مداحی اهل بیت پیامبر (ص)اُنس خاصی داشت و اکثر ایام مخصوصاً در ماههای محرم الحرام اوقات خود را با قرائت این کتب سپری می کرد.

ایشان خدمت مقدس سربازی را در جبهه های دزفول به اتمام رسانیدوپس از اتمام خدمت سربازی به صورت داوطلبانه از طرف بسیج به همان منطقه عملیاتی اعزام گردید.

شهید که توفیق حضور در این منطقه را یافته بودبا تجسس فراوان پیکر مطهر یکی از همرزمان دوره سربازی خود را پیدا می کند وبه وطن خودآورده و به خاک می سپارد و برای ادامۀ راهش مجددا به جبهه مراجعت می نماید تا مبادا صلاح شهید «محمد» در زمین بماند .

ایشان که علاقه فراوانی به خانواده های  شهدا داشت و و ادامۀ راه شهدا و احترام به خانوادۀ شهدا ارزش زیادی قائل بود، قبل از رفتن به جبهه نامه ای را می نویسد ودر زیر تشک خانواده می گذارد که پس ازرفتن او بتوانند نامه را بخوانندودر آن نامه می نویسد:« مادر جان، من تا زمانیکه خون «محمد» را از صدامیان نگرفته با شم در جبهه خواهم ماند ... مادر جان خواهش می کنم خانواده شهید «محمد» راتنها نگذارید ...من جنازۀمحمد را با تلاش فراوان پیدا کردم و به وطنش آورده و به خاک سپردم واگر من هم شهید شدم و جنازه ام پیدا نشد به بالای سر مزار محمد حاضر شده وضمن قرائت فاتحه مرا نیز یاد کنید ...»

شهید در ایامی که در جبهه تشریف داشتند پدر بزرگوارشان را ازدست می هند و خودشان هم پس از تحمل تلاشها و نثار مجاهدتهای فراوان و قابل تقدیر در راه دین و دفاع از ناموس و شرف و عزت اسلامی،دل از عالم فانی بسته ودر تاریخ 26/1/1362 از جبهه دزفول به عالم ملکوت سفر کرده و به مهمانی پدر مشرف گردید .

شهید حکم علی پیری

 

شهید حکم علی پیری فرزند اسماعیل در سال 1345 در روستای یکان کهریز دیده به جهان خاکی گشودند وتا پنجم ابتدائی را در همان روستا تحصیل نمودند وپس از ترک تحصیل در کارهای مختلف کشاورزی به کمک خانواده شتافتند .او که از اوائل جوانی از سایۀ پدر محروم گشته بود دارای دیدی بسیار قوی و اراده‌ای بسیار محکم بود ودر بین دو ستانش به نصایح و گفته های او ارزش زیادی قائل بودند .

شهید پیری معتقد بودند که در کشوری که جوانانش دارای تربیت دینی باشند هجوم اجنبی ها کاری از پیش نمی برد و جوانان متدین وغیرتمند مطمئناً جواب دندان شکنی به آنها خواهد داد .

حکم علی که جوانی پر مهر و محبت بود در تاریخ 24/6/65در تپه های حاج عمران به مقام رفیع شهادت نائل آمد و نشان داد که جوانان ایران حتی با نثار خونشان نمی گذارند اجنبی ها چشم طمع در خاک و ناموس ایرانی داشته باشند و شهادت ایشان چراغی فراروی رهروان راه سرخ حسینی گشت و دوستانش برای ادامه راهش راهی جبهه های نور گشتند وپس از جنگ نیز برای تجلیل از بزرگواریهایش همیشه بر مزارش در یکان کهریز گرد می آیند و یادش را گرامی می دارند .« کسی که به خدا متمسک است از هیچ چیز نمی ترسد ،برای اینکه آخرش این است که انسان را بکشند،آخرش شهادت است و این ترسی ندارد ، جوانهای ما از باب اینکه ترسی نداشتند ، بلکه استقبال می کردنداز شهادت ، این قدرت را پیدا می کردند که همه به هم دست دادند واین مملکت را نجات دادند »                                         « مقتدای شهیدان حضرت امام خمینی (ه) »

شهید میر ابوطالب جامعی

میر ابو طالب جامعی فرزند میر سیف اله در سال 1346در روستا یکان کهریز دیده به جهان خاکی گشود وتا اول راهنمائی تحصیل نمود و در راستای کمک به معاش خانواده به کارگری در کارخانه آسفالت درشهرستان شیراز روی آوردو بعد از رسیدن به سن قانونی و احضار به خدمت زیرپرچم، با کمل خوشروئی و اشتیاق به خدمت مقدس سربازی اعزام گشت .

میر ابوطالب فردی متدین ،سر به زیر و به مسائل دینی خود معتقد بود،او از افراد همیشه حاضر مجالس عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع)بود و عشق و ارادت خاصی به اهل بیت عصمت و طهارت داشت،ودر محیط کار نیز با رعایت مسائل مذهبی و انجام فرایض دینی بین همکاران خود نمونه کامل اخلاقی به حساب می آمدوبا احترامی که به دیگران می گذاشت در بین دوستان و همکاران و اهل فامیل از حرمت بسیار بالائی برخوردار شده بود .

ایشان چون خودشان مزه تلخ فقر را چشیده بودند همیشه به فکر مردم محروم و مستضعف جامعه بوده و با آنها نشست و برخاست می کرد وبه درد دلشان گوش می کرد و تا جائی که امکان داشت به آنها کمک می کرد و دیگران راهم به این کار تشویق می نمود .

 وی علاقه خاصی نسبت به حضرت امام (ره) داشت و فرامینش را از دل و جان پذیرا بود ، و ولایت

فقیه را به خوبی درک کرده وآن را ثمره و اساس انقلاب اسلامی ایران می دانست .

شهید میر ابوطالب جامعی برای حفاظت و حراست از کیان اسلامی و آرمانهای بلند انقلاب اسلامی تا آخرین قطرۀ خونشان مردانه به نبرد پرداخت و در تاریخ  28/3/67 در منطقه ماووت عراق به قلۀ رفیع شهادت نائل آمد و قلب تپنده اش در جوار رحمت الهی آرامش ابدی یافت .

« شما گواهان صادق و یادگاران عرفها و اراده های استوار و آهنین ،نمونه ترین بندگان مخلص حقید که مراتب انقیاد و بعثه خویش را به درگا ه اقدس حق  تعالی با نثار خون و جان به اثـبات رسانیدند.»

                                                                  «حضرت امام خمینی

شهید چنگیز برگشادی

شهید چنگیز برگشادی فرزند الهوری در سال 1339در شهرستان خوی متولد و پس از چند سال همراه والدین خود در روستای یکان علیا سکنی گزید . او علاقه فراوانی به مسائل اسلامی داشته ودر اکثر مجالس و هیئتهای مذهبی شرکت می نمود . وی علاقه وافری به اهل بیت عصمت و طهارت و مدح فضائل آن خاندان داشت و انس خاصی با کتب نوحه و نهج البلاغه داشت .

چنگیز تا سوم راهنمائی به تحصیل پرداخت و پس از ترک تحصیل با اشتغال خود کمک و دستیار پدر شد . وی دارای اخلاق و رفتار شایسته ای بود و با صمیمیت خاصی که داشت توانسته بود در دل اهل فامیل نفوذ کند و دوستان و آشنایان هم ارادت خاصی به آن شهید والا مقام داشته اند .

شهید که انگار شهادتش از قبل برایش الهام شده بود,در آخرین مرخصی با حالات عجیب و وصف ناپذیر روحی  با خانواده برخورد میکرد مخصوصاض اصرار میکرد با تمام اهل خانواده یک عکس یادگاری بگیرد . و موقع گرفتن عکس ضمن اشاراتی مختلف می خواست بیان کند که آخرین عکس یادگاری را می خواهد بگیرد.

چنگیز در آخرین نامه اش-که به گفته همرزمانش 2 ساعت قبل از شهادت و به نوشته خودش از فاصله هشتاد متری دشمن نوشته بود از اینکه توفیق یافته بود در زیر باران خمپاره های دشمن از ناموس و خاک و وطنش دفاع کند ,ابراز خرسندی کرده و خطاب به برادرش «مواظبت و اطاعت از پدر و مادر »را سفارش میکند .

یکی از فرماندهان دسته رزمی شهید در نامه ای خطاب به خانواۀ شهید برگشادی ضمن ابراز تا سف وتألم عمیق از شهادت چنگیز، از ایشان به عنوان برکت دسته یاد می کندو او را سربازی پاک می خواندو فقدان او را ضایعه ای جبران ناپذیری برای خود و دستۀ رزمیشان توصیف میکند .

شهید چنگیز برگشادی پس از رشادتهای فراوان در تاریخ 27/6/60 در منطقه دشت عباس ندای حق را لبیک گفته و به فیض شهادت نائل آمد و پس از تشیع پرشکوه توسط امت اسلامی و همیشه در صحنه شهرستان مرند ،با دستان پدر بزرگوارشان در روستای یکان علیا به خاک سپرده شد . و مزارش میعاد گاه عاشقان راه حقّ و حقیقت گردید .

شهید شهرود برجیلو

شهید شهرود برجیلو فرزند ابراهیم در سال 1346در روستای یکان سعدی پا به عرصه وجود نهاد ودر خانواده ای متوسط تربیت یافته ورشد نمود . او از اول جوانی با روحیه بسیار بالای خود در کمک کردن به اعضای خانواده پیشقدم می شد ودارای اخلاق پسندیده ای بود.

«شهرود»جوانی پرشور و نشاط ودر عین حال مطیع دستورات بزرگترها بود او از بچگی به انجام تکالیف دینی همت می گماشت و جزو بچه های مسجد و منبر بوده و به مجالس و هیئت های مذهبی علاقه فراوانی داشت ودر تمام مراسم ماه مبارک رمضان و ماه محرم الحرام مشارکت می‌کرد .

شهید برجیلو که در روز چهار دهم ماه مبارک رمضان پا به خط سرخ شهادت نهاده بود چهار روز مانده از ماه مبارک رمضان به دیدار یار شتافته و ندای حق را لبیک گفت و جزو شهدای رمضان قرار گرفت .

شهید معتقد بود وقتی که با حمله متجاوزین نوامیس ما به خطر می افتد وظیفه ماست که در مقابل آنان به پا خیزیم و خصم زبون را تا نابودی حتمی بکوبیم و از میهن خود بیرون برانیم و به دفاع از شرف وعزّت ایران شکوهمند برخاسته و از دین عزیز و خاک پاکمان دفاع کنیم و اعمال متجاوزان زورگو را با حربه های دندان شکن جواب دهیم .

شهید شهرود برجیلو در 25/2/67در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسیده و پس از تشییع پرشکوهی توسط امت اسلامی در زادگاهش به خاک سپرده شد.

«شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینائی خود انتخاب می‌کند»                                             «دکتر علی شریعتی »

شهید میرحسین حسینی کهریز

شهید میر حسین حسینی کهریز فرزند میر غلام در سال 1339 در روستای یکان کهریز دیده به جهان گشود وتحصیلاتش را تا پنجم ابتدائی در زادگاهش سپری نمود و برای امرار معاش و کمک به اقتصاد خانواده به کارهای عملی کشاورزی و کارگری روی آورد .

میر حسین که اهل هیئت ها و مجالس مذهبی بود ، با انجام تمام فرایض دینی، سالها ی زندگی خود را درسهایی می داند که باید به آنها جواب دهد و بهترین جواب را برای این سالها و درس ها شهادت در راه خدا می داند و می گوید : « بهترین نمره در این امتحان خون قلب من است که باید نثار اسلام کنم ».

شهید در وصیت نامۀ پر رمز و راز و آموزنده خود می نویسد :

«...بیست سال عمر دارم وتمام آن را بر حسرت این بودم که کاش در کربلا می بودم وبه سرورم حسین (ع )  یاری می رساندم واینک این فرصت برایم پیش آمده  وعازم کربلای ایران هستم ، ...، در زندگی ناراحتی ها و رنج های زیادی را تحمل کردم ولی هرگز تجاوز به وطنم  توسط اجنبی های متجاوز و جنایتکار را  نمی توانم تحمل نمایم  که این از تحمل مرگ هم سخت تر است ... .»

همچنین در وصیت نامۀ شان از برادران دینی خود می خواهد ، :« ... برادران من هر چه زود تر به فریاد هل من ناصر ینصرنی امام امت لبیک گوئید وبه طرف جبهه ها بروید وبا اتحاد خود این ناپاکان  را از مملکت مان بیرون کنید وهمیشه گوش به فرمان امام امت ، خمینی بت شکن قرن بیستم ، باشید ، چون رمز پیروزی ما در گرو همین وحدت است...» . ونیز می نویسند: «در شهادت فرزندان صبور باشید دشمن را محو ونابود می کند ...»

شهید «میر حسین حسینی کهریز» پس از خدمات شایانی در منطفه بستان در ، به سر پل ذهاب (پادگان ابوذر) منتقل گردید ودر همان منطقه با نبرد شجاعانۀ  خود و نشان دادن رشادت های فراوان در تاریخ 20/11/59 به درجۀرفیع شهادت نائل آمد وبا تشییع با شکوهی در زادگاهش به خاک سپرده شد .